تلخ و شیرین

نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟


آمار مطالب

کل مطالب : 371
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 5
باردید دیروز : 15
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 1564
بازدید سال : 7330
بازدید کلی : 176638

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 1564
بازدید کل : 176638
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : چهار شنبه 20 دی 1391
نظرات

تلخ و شیرین

داستانی از : صلاح الدین احمد لواسانی

از پسر بزرگم یک سال کوچکتر بود .......    می دونستم،  مدتهاست دنبال یه گوشِ نجیب و امین می گرده  تا همه آنچه فشار و ناراحتی هایی رو که توی سالهای گذشته عمرش کشیده ،  بیرون بریزه و کمی روح خسته اش رو تسکین بده. .......... خب من هم بعنوان نویسنده و هم  یک روانشناس در تمام  طول عمرم سعی کردم این گوش نجیب و امین  باشم برای امثال اون ...... حس می کردم باید مسیر بازکردن دردل رو براش هموارکنم.

اونطور که می گفت اشعارم  رو دوست داشت و از خوندن داستان هام لذت می برد  .....

پس طبیعی بود که  مسیر گفتگوی ما و تسلی روح خسته اش  از بحث و گفتگو درهمین موارد می گذشت .......

چند روزی بود به دلیل گرفتاری های شخصی نمیرسیدم سری به فیسبوک بزنم ........ پس سیستم را روشن کردم و بافعال  کردن آنتی فیلتر وارد  صفحه شخصی ام شدم ........

پیامش توی جعبه نامه ها جزو اولین چیزهایی بود که نظرمرا جلب کرد ..........

نوشته بود : درود  استاد ، ......... امیدوارم که حالتون خوب خوب باشه. چند روزی هست که نیستین؟ جاتون خالیه........

  • ·         درجواب  نوشتم : با درود ، ممنون از اینکه پیگیر حالم بودید  ،

من چند روزی بسیار سرم شلوغ بود و نتونستم بیام ...... از امروز مجددا"  در  خدمت  شما  وهمه دوستان هستم . 

چند لحظه بعد متوجه شدم آنلاین هست درپاسخم  نوشت :  درود استاد ، ........ خوشحالم که می بینم سرحال و قبراق دوباره آمدین ، راستش مدتهاست می خوام بگم  ........ من می تونم شعر رو آنطوری که یه آدم بی ذوق و بی بهره از حس شاعر بودن می بینه درک کنم پس زیاد از من انتظاری نداشته باشین ...... فکر کنین یه آدم معمولی در مورد شعر شما نظر داده.....

گفتم  : اصلا مهم نیست ......... -وظیفه من سرودن هست ......... از زمانی که سرودن  تموم می شه  ....... من فقط مولف آن هستم نه مالکش ........ خوانندگان مالک آن هستند .......... پس هر کس حق داره هرجور که دوست داره و باهاش ارتباط پیدا بکنه و   بفهمش ...........

با کمی مکث گفت : خوشحالم که با شما آشنا شدم ...... راستش دوست خوب و روشنفکر واقعی حتی توی فیسبوک هم نایابه............. و سوال کرد : پس ،  از اینکه خواننده آنطور که خودش دلش می خواد شعر را بفهمد ابایی ندارید؟

جواب داد م : نه ...........  اصلا" ............ چون من ............  مثل یک فیلسوف پیچ در پیچ و مشکلم درهنگام فکر کردن ،............  دقیق و ریز بین  در هنگام گفتن ........ و بسیار ساده  و رها  در برخورد با دیگران در هنگام  نقد آثارم  ...........  اساسا مگر راهی وجود دارد که  خواننده را وادار کرد  غیراز آنگونه که خودش دلش می خواد شعر را بفهمد  به نظرمن چنین چیزی ممکن نیست ..... شاهدم  هم این  شعرخودم ازمجموعه مزوجات هست ............

زاویه
فرق نگاه من تو
موقع فهمیدن

و تفاهم یعنی
کاهش دامنه زاویه ها
با لبخند

 

این فلسفه من است .............   هیچکس نمیتواند از زاویه فرد دیگر به یک ماجرا نگاه بکنه....... هرگز چنین چیزی ممکن نیست.

خوشحال شد وادامه داد :  بسیار  عالی، از نوشته های شما هم این خصلت تا حدودی مشخصه البته اگه عمیق بخوانی. شاهد شما هم خیلی معتبره و   بی برو برگرد مورد پسند قاضی قرار می گیره.......

ازاین حسن ظنشتشکر کردم گفتم: من دیدم بعضی ازشعرا ، نویسندگان ، کارگردانان می گویند ما این را از زاویه دید فلانی نوشتیم ......... چنین چیزی معنی ندارد ............  در حقیقت اینگونه  درست است : زوایه دید من از دید فلانی این است ..............

کمی مکث کرد و نوشت :  استاد  ........  با توجه به آشنایی   کوتاه ما   در فیسبوک شما من رو چطور می بینید بی تعارف و رک بگین  .......

خب شروع  کرده بود......می دونستم خیلی براش سخته یهراست بره سردرددلهاش پس ......بیدرنگ وتردید گفتم......شما خانم خوبی هستید ..........

نوشت : فکر نمی کردم جوابتون این باشه .......... خیلی تلاش می کنم  از خودم چهره ای بدجنس بنمایش بزارم.......

گفتم : نه اصلا" ... در این زمینه  موفق  نبودید............. حالا چرا  بد جنس؟ ......

مایوسانه  ادامه داد : چه بد ........... گاهی  وقتا دلم می خواد بدجنس باشم ...... خیلی بد جنس ............ولی هر چه سعی می کنم نمی شه ........... فکر می کنم   بدجنس ها تو زندگی موفق ترن ..........  و با عزم جزم ادامه داد : باید بیشتر تلاش کنم.

براش توضیح  دادم : همه آدم ها معولا" چهره های مختلفی ازخودشون بروز می دن .....که خیلی هاش فقط برای پنهان شدن و پنهان کردن حقایقی است که اذیتشون می کنه ...... و من این را بخوبی درک می کنم.

 پاسخ داد : تعبیر بسیار زیبایی بکار بردین......... البته فکر می کنم  ، گاهی آدما  متوجه نیستن  برخی چیزها اون ها رو اذیتت میکنه  .......... و فقط  روحا" احساس آزردگی و خستگی میکنن  ............ نمیدونم متوجۀ حرفم میشین؟

گفتم: کاملا" .............. البته ، نهاد آدم ها رو زمانی می شه دقیق دید که کاملا" به سر یک د و راهی می رسند. .... نمی تونن ماسک بزنن .... چون ناچارند انتخاب کنند ................ موقع انتخاب آدم نمی تونه نقش بازی کنه ....

زودی سر درد دلش بازشد و گفت : ............البته من سر دو راهی گیر کردم و دچار گمراهی شدم .... هنوزهم مردد هستم  چه راهی رانتخاب کنم ..........

برای اینکه کمی آروم بشه ،  تا بتونه تمرکز کنه   ادامه دادم : ما در بسیاری از مواقع اذیت می شیم .... بدون اینکه بدونیم چرا؟ انسان هر روز بارها و بارها برسر دوراهی انتخاب قرار می گیره...... با خودش کلنجار میره..... ماسک می زنه ......  مدلهای مختلف...........

فوری گفت : من ماسک بدجنسی رو خیلی دوست دارم .... قسمت بیشترش اینه که یا خودمون رو نتونستیم خوب بشناسیم یا اینکه کسی نیست که ادم رو بفهمه .......... راستی من مزاحم شما نباشم؟ چون خیلی وقتِ نبودین .......... احتمالا کلی پست برای گذاشتن یا خوندن دارین

جواب دادم  : نه .........من توی فیس بوک هستم برای گفتگو .......... نه نوشتن ............ نوشتن بهانه ارتباط هست ..... نه خود ارتباط ............ فیس بوک اتاق تبادل نظر هست. ........... من هم سایت دارم...هم وبلاگ

اکثر نوشته های من توی فیسبوک توی اونها هم هست ...........  آدم ها برای گفتن و شنیدن دنبال بهانه می گردند ............ و اینجا درفیس بوک پست گذاشتن ........... اون بهانه هست

با  تاکید گفت :  با شما موافقم هر چند برخی از پست ها هم فقط برای رد گم کردنه........... فکر کنم بی انصافیه اگه من در مورد خودم چیزی به شما نگم . البته بیشتر دوستان نزدیک و یک نفر که فقط توی فیسبوک باهاش آشنا شدم در مورد من میدونه .......... من 17 سالم بود که ازدواج و  18 ساله نشده مادر شدم ....... دیپلم هم وقتی در حال مادر شدن بودم گرفتم تا به حال سه بار دانشگاه قبول شدم ولی متاسفانه نتونستم برم یه پسر 9 ساله دارم و 6 سال هم هست که تمام تلاشم رو می کنم که جدا شم ولی هنوز موفق نشدم. البته همسرم مرد بسیار خوبیه ولی صرفا مرد خوب بود نمی تونه ادم رو راضی به ادامه ی زندگی کنه  ......... من یه آدم بسیار پر شر و شورم و همیشه دنبال هیجان همسرم مردی آرام و ساکت و شاید کسل کننده ............

بهش گفتم :  ضرورتی نداره این مطالب رو برای من بگی  ،  رنج شما رامی توان درلابلای پرخاش های از سر استیصال تون دید .........

جوابداد:دوست داشتم اینها رو بدونین .......... دوست ندارم با کسی که به من اطمینان می کنه رو راست نباشم
البته همه فکر میکنن من مجردم واسه همینم ، همیشه چرا خاموش می ام

گفتم : من 54 سال دارم ..... و روانشناسی و جامعه شناسی خوندم .........

گفت : بله میدونم این رو از نوشته های بسیار عمیق شما هم می شه فهمید  از مطلبی که در مورد نقاب گفتید متوجه شدم روانشناسی هم می دانید ......... به نظر من گاهی بد نیست آدم خودش رو پشت نقاب قایم کنه
چون اگه خودت باشی همه میخوان به طریقی سرت رو بکوبن به دیوار ....... اگه فرصت گذاشتن کلاه سرت رو نداشته باشن ........... پس از نظر شما من پرخاشگرم ؟ .......... فکر می کردم کاراییکه میکنم..... بدجنسی تعبیر میشه نه پرخاشگری ....... در مورد  رازم باید بگم ..... من صرفا فقط به خاطر صداقت در دوستی گفتم نه هیچ چیز دیگر .........چون دوست ندارم بعد متوجه بشین و فکر کنین من آب زیرکاه هستم چون اون دوست فیسبوکی ام وقتی فهمید کلی ناراحت شد ...............

زمانی کوتاهی به سکوت گذشت....... متوجه بودم این پا و آن پا  می کنه ........ ولی بالاخره به حرف اومد گفت : یه  اعتراف دیگه ........... شما خوب متوجه شدین ......... بله من برعکس نقابم خیلی مهربون هستم البته کسانی که از نزدیک  باهام  برخورد دارن ،  میگن ......... حالا راست یا دروغش گردن اونها ........
می خوام شنیده بشم؟  ممکنه بگین شنیده بشی که چی بشه......؟  البته من دلیلش رو می دونم .... اما  دوست دارم و می خوام ببینم شما چی می گین .........

  • ·         جواب دادم : البته من نگفتم شما پرخاشگر هستید .........گفتم  تلاش می کنید باشید .........شما ازعبارت اشتباه بدجنس استفاده می کنید .من فکرمی کنم. تظاهر به پرخاشگری می کنید ............. ساده ترین دلیلش هم اینه که می خواهید شنیده بشید................. مردم کمی گوششون ایراد داره ...... بطور طبیعی صداها را نمی شنوند.

پس نتیجه گیری باید دامنه صدا را بالا برد.............. اونوقت بهت می گن پرخاشگر ........... و صد البته بهترشنیده می شوید

خوشحال بود که خوب درکش کردم . گفت: خوب شما پاسخم رو دادین سپاسگزارم ........ بله باید پرخاشگر بود  تا برخی بفهمند دیگران هم حقی دارند یا وجود دارند.

ازش پرسیدم  : کارتون معاون کلانتر را می دید ؟ دوران کودکی

گفت :  دقیقا یادم نیست فکر کنم یوگی و دوستان رو می گین

Ahmadگفتم :  نه منظورم  ماسکی و معاون کلانترِ ...... همون که می گفت: پشت همه ستاره های آهنی یک قلب مهربان قایم شده.......

فوری یادشاومد .....گفت: آهان ..........  بله ........... یادم امد     ......

ادامه دادم : ماسکی همیشه آخرفیلم این را درمورد معاون کلانتر می گفت :

پشت این ستاره های آهنی یک قلب مهربان هست

پاسخ داد :  جمله ی خیلی قشنگی ست  ........ البته من  ترجیح می دم بقیه بیشتر بدیم رو ببینن تا خوبیم  رو
شما چطور؟ دوست دارین همونی که هستین نشون بدین؟

گفتم: من میدونم همیشه پشت همه چهره های پرخاشگر ، یک قلب مهربان، زخم خورده ، .......و  رنجیده قرار داره ....واضافه کردم :من همیشه همونی هستم ..... که هستم .........

گفت: خیلی خوبه... که خودتونین ......... شاید یه روز هم من تصمیم بگیرم خودم باشم .............. شاید

بهش گفتم: اگر لازم ببینم داد می زنم...... سکوت می کنم........... ناسزامی گم......... طعنه می زنم .......... انتقاد می کنم........ تعریف وتم جید می کنم...... من همینیم که هستم......... وقتی با خدا رو دربایستی ندارم   ..... بامردم که دیگه علی السبیه هست  ..........  پشت و روم یکی هست

<p style="text-align:right;line-height:200%;direction: rtl;unicode-bidi:embed" dir="RTL" class="M


تعداد بازدید از این مطلب: 374
موضوعات مرتبط: قصه های کوتاه من , ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








رادیو اینترنتی صدای  ایران

این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام . و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است. به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود